عشق
در این غروب پر از دلتنگی در حالی که خورشید آسمان
در پشت کوه ها به خواب می رود و آسمان آبی سرخ و
دلگرفته می شود دلم هوایت را کرده است عزیزم.
در این خلوت عاشقانه ، در حالی که چشمانم از دلتنگی خیس خیس است
و دستانم محتاج دستان تو هست و آرزوی شانه های مهربانت
را میکنم دلم هوایت را کرده است عزیزم.....
در این سکوت تلخ ، در حالی که حتی صدای نفسهایم را نمی شنوم ،
و در حالی که آرزوی آغوش گرمت را دارم ،
دلم هوایت را کرده است عزیزم...در این لحظه های
سرد و نفسگیر ، در این لحظه هایی که تنهایی سر به سر قلب پر
از درد من میگذارد و در حالی بغض غریبی در گلویم نشسته است ،
دلم هوایت را کرده است عزیزم...
در این سرزمینی که هر کس یاری دارد و هر کس یاوری ،
در این ثانیه های کند و بی پایان و در حالی که من تنهایی
در گوشه ای نشسته ام و سرم را بر روی پاهای خودم
گذاشته ام ، دلم هوایت را کرده است عزیزم....
در این شب بی ستاره ، در این شبی که مهتاب به خواب رفته است
و آسمان وجودم تاریک تاریک است ، دلم هوایت را کرده است عزیزم...
در این دنیای بزرگ و در این سرزمین بی محبت در حالی که
پاهایم خسته از رفتن است و گونه ام خیس از اشک ریختن و
پیش خود نام تو را زمزمه میکنم ، و آرزوی تو را
دارم دلم هوایت را کرده است عزیزم...
دلم هوایت را کرده است عزیزم. دلم هوای تو را کرده است...
کاش بودی ، و کاش دلم را به حال و هوای دیگری می بردی...
به حال و هوای عاشقانه ... به حالی که شاد باشم چونکه در کنار تو هستم ،
اشک شوق بریزم چونکه در آغوشمی ، و لبخند بزنم چون که تو مال منی....
عزیزم بیا و با حضورت در کنارم حال و هوای دلم را دگرگون کن...
بیا تا تنهایی جای خالی ات را با حضور دوباره اش پر نکرده است
بیا با من باش عزیزم ، بیا که دلم هوایت را کرده است عزیزم...
بیا تا با آرامش زندگی خود را ادامه دهم....